جدول جو
جدول جو

معنی سف چال - جستجوی لغت در جدول جو

سف چال
مکانی در روستای کوهپر نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ سِ)
دهی است از دهستان لفور بخش مرکزی شهرستان شاهی، در 12 هزارگزی مغرب شیرگاه، در منطقه ای کوهستانی و جنگلی و معتدل هوای مرطوب واقع است و 900 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه ارز تأمین می شود. محصولش برنج و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی و شال بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(یَهْ)
گودالی تاریک که گناهکاران را در آن نگاهدارند. مؤلف غیاث اللغات نویسد: لفظ چال در اصل چاه بود، ها را به لام بدل کرده اند، چنانکه در جواهرالحروف. (غیاث) (از آنندراج) :
سیه چال و مرد اندر او بسته پای
به از فتنه از جای بردن بجای.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(سِ)
گونه ای از گوشوارک که در اغلب سواحل جنگلهای آستارا، نور، کلاردشت، کتول، زیارت، گل داغ و گردنۀ چناران هست و در گدوک مازندران تا 20 متر بالا میرود و این درخت را در کلارستاق بدین اسم و در زیارت گرگان آن را سیاه شن نامند و درنور، گوشوارک گویند و در درۀ کتول، گوش حلقه خوانند. رجوع به جنگل شناسی ج 2 ص 126، 121، 119، 115 شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دهی است از بخش بندپی شهرستان بابل، دارای 430 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول عمده اش برنج و غله است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است جزء دهستان شراء پایین بخش وفس شهرستان اراک. واقع در 36هزارگزی جنوب خاوری کمیجان. دارای 708 تن سکنه است. آب آن از رود خانه شراء تأمین می شود. راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
از دهات کجور مازندران، (از مازندران واسترآباد رابینو ص 109)، این نام در ترجمه وحید مازندرانی بصورت نامخال ضبط شده و ظاهراً اشتباه است
لغت نامه دهخدا
تصویری از سفال
تصویر سفال
پست شدن معروفست که ریزه کوزه سبوی شکسته باشد، گل رس پخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه چال
تصویر سیه چال
گودالی که گناهکاران را در آن نگاه دارند
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از تیره بیدها که در نیمکره شمالی گونه های مختلفش فراوان میروید. درختی است دو پایه و گلهایش کاملا برهنه و بدون جام و کاسه و پرچمها یا مادگی فقط برکگ کوچکی در بغل دمگل خود دارند گل نر این گیاه دارای پرچمهای زیاد و گل ماده دارای دو برچه است و دانه هایش کرکهای ریزی دارد جوانه های سپیدار آلوده با ماده صمغی چسبنده است. بلندی آن بالغ بر 20 متر میشود و محیط دایره اش تا 3 متر میرسد. پشت پهنک برگ سپیدار سفید رنگ است و چون تنه اش مستیما رشد میکند از آن برای ساختن تیر و ستون چوبی استفاده میکنند حور حورازرق غرب ابودقیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا چال
تصویر پا چال
گودال
فرهنگ لغت هوشیار
باغ سیب
فرهنگ گویش مازندرانی
مکان و دره ای که برف را در آن برای فصول گرم ذخیره می کردند
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
تپه ای از گل رس مخصوص که از آن برای ترمیم دیواره ی خانه استفاده
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای کوهسار فندرسک در شرق کتول
فرهنگ گویش مازندرانی
هرگز
فرهنگ گویش مازندرانی
نام تپه ای در لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی از توابع شهرستان گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی
برگ سبز درختان جنگلی که خوراک دام است
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی بابل، زمین سنگلاخی
فرهنگ گویش مازندرانی
گردویی که از آن به عنوان تیله استفاده شود، در کتول به دام
فرهنگ گویش مازندرانی
بالاترین نقطه ی صخره و پرتگاه، برنج بوجار شده و مرغوب
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای در ارتفاعات کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع لنگای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای در ولوپی قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
چاله
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع لنگای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در هزارجریب
فرهنگ گویش مازندرانی
دستگاه بافندگی
فرهنگ گویش مازندرانی
از ارتفاعات بخش یا نه سر، واقع در هزارجریب از منطقه ی شهرستان.، روستایی از دهستان بندپی بابل، یخچال طبیعی، آیینی در لاریجان
فرهنگ گویش مازندرانی
چاله ی آب، گودال آب، روستایی از دهستان بهرستاق آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
چاله، حجم ردپای حیوان، واحد حجم
فرهنگ گویش مازندرانی